فیک عشق ابدی

صبح

درد بدی داشتم دیدم جیمین خونه نیست و باید میرفتم مدرسه اما چون درد شدید داشتم نتونستم پس تصمیم گرفتم برم پیش خانوادم انقدر دلم براشون تنگ شده بود حد حدود نداشت

لباس دیروز پوشیدم ارایشی کردم و از در بیرون رفتم به جیمین زنگ زدم اما جوابی نداد

بعد از ۱ساعت

مامان: کیه

جانهو: زیبا جانممممم منمم

مامان در باز کردو

مامان: الی دورت بگردم دختر قشنگم😭

جانهو: مامان خفم کردی دورت بگردم من من بیشتر

مامان: جیمین کو پس

جانهو: چ چ چی

مامان: جیمین همه چیز درمورد خودتون گفت اره

جانهو: خیلی حوب حرف میزنیم فعلا بریم تو


که یکی موهام از پشت کشید

شوگا بود
جانهو: هوی گوساله شتر پاندا بدردنخور دردم گرفتتتتتت بی شخصیت

شوگا: هوشههههههههههه یک بار شد درست حرف بزنی یک بیت حرف زدی همشو ریدی بهمون بابا مام احترام داریم خیر سر عمر بزرگ ترم هاا

جانهو: خفه شو دلم برات تنگ شده بود

محکم بغلش کردم

بعد پیش زن دایی رفتم منتظر بود شب دایی بیاد

زنک در به صدا در اومد

جانهو: داییییییی دلم برات کلی تنگ شده بود

بعد از دل تنگی شام خوردیم ساعت ۱۲شب بود

برگشتم خونه جیمین رو صندلی روبه روی در نشسته بود

جیمین:(با داد) کجا بودیییییی

جانهو: ب ب بیرون بیرون بو بودم

جیمین: کی به تو اجازه داد بری هاننننن(فریاد)

جانهو: خو خوب ر رف رفتم پی پیش خا خانوادم

جیمین: جانهوووو نمیتونستم خودم ببرمت

جانهو: ا اخه نبودی حوصل حوصلم سر ر رفته بود ب ب بخشید

جیمین: برو اتاق ملافه کلفت دوباره بکش روی تخت

جانهو: ا اما اما م من پ پریو دم ن.. نمی

جیمین: گفتم بروووو
دیدگاه ها (۴)

فیک عشق ابدی

اوای لباس جانهو دومی جیمین عکس جایی که جیمین از جانهو خواستگ...

لباس جانهو که قرار بود قرار بود برن بیرون

فیک عشق ابدی

فیک عشق ابدی

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط